شعله ی پنهان

۱ مطلب در دی ۱۳۹۲ ثبت شده است

آتش ها را خانه ایست که باید.. کجا شعله ای یافته اید که در هیچ منزل داشته باشد؟ شعله ی آتش را انسانها در زمین خانه ای برایش ساخته اند و سالیان سال روشن ماندنش را پاس داشته اند. که اگر آتش بدون خانه ای در زمین می زیست خانمان ها می سوزاند و جنگل ها می بلعید و در انتها مغلوب سه عنصر دیگر می شد..


آتشدان ها هم از آتش بهتر نخواهند بود. دیده اید یک آتشدان بی آتش را؟ خالی و دوده گرفته.. همگان از او برائت می جویند. حالا ما افتاده ایم در این میانه شعله ی مان به یک گوشه و آتشدانمان دوده زده و کثیف گوشه ای دیگر، کسی هم دستی از سر خیرخواهی بلند نمی کند که کمکی باشد.


و از دیرباز تقدیر شعله ها در تنهایی رقم می خورد. هر شخصی باید چراغ خویش در دست گیرد و به تنهایی پا در راه تاریک و ظلمانی بنهد. با دست خویش در سرما چراغ را بالا بگیرد و با چشم خویش نقشه را بخواند و راهش را بیابد.


در همین تاریکی و سرما به تنهایی برود تا خویشتن خویش یابد و خدایش را در خودش پیدا کند و به او متکی شود.. چه اگر نباشد این تنهایی مسئولیت گم شدن و یا رستگاری را درنمی یابد و درک نخواهد کرد که دیگری برایش چه کرده، نخواهد دانست که آن دیگران او را به سعادت رهنمون شده اند یا به تباهی می برند، مگر روزگاری که خیلی دیر باشد و حسرت گونه با خود بگوید "ای کاش فلان را به دوستی برنگزیده بودم" یا کاش به نیکان ملحق می شدم!


و این راه برای هر صاحب نوری یکسانست. کسانی که همچون دیگران نیستند و کورسویی از شعله را در پس دری پنهان می بینند..


صاحبان نور باید هر یک به تنهایی آتشدان خاکی و غبار زده ی خویش را برگیرند، ابتدای راه را کورمال کورمال بروند تا شعله در عمق وجود خویش، در جایی که تمام حس عاشقانه ی جهان در کنار نور گرد آمده؛ به دست آورد.


آتش به آتشدان بنشاند که هم آتش به منزلگاه برسد و هم آتشدان به منزلت! آنگاه چراغی که ساخته را بردارد و به جاده بزند.. باز هم در تنهایی! و سپس وقتی از جاده ها گذشت و تاریکی و سرما را با خودش و خدایش پشت سر گذاشت به شهری می رسد که از راه رسیدگان دیگری

آنجا در امنیت و رفاه منزل گزیده اند.


اینجا پایان تنهایی و آغاز گروهیست که بر خواهند خواست، آن گروهی که مانند شمشیر از حوادث زمانه صیقل می خورند!

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۲ ، ۱۷:۰۵
الروند نیم الف