این گونه آموختم
تو اگر به سخره نگیریش به تو می گویم که صبر از انسانهای عجیبی آموخته ام. تو باورت این بود که من بیش از اندازه به فرشته بودن خو گرفته ام و انسانیت از یاد برده ام. اما می دانم که آن چنان که در تصور بعضی از شماست فرشته نبوده ام و به کسی هم مربوط نیست. من می دانم و او.. مشکل خودمان را خودمان حل می کنیم اما به کسی بدهکار نبوده ام!
به او هم بدهکار نمانده ام، اما به خودم بسیار بدهکار مانده ام.. در حقش بسیار بدی کردم و بسیار از حقش گذشتم. با تمام این ها اما حتی اگر بد شوم حتی اگر تا خرخره ام در در لجن و تاریکی به دام افتد. حتی اگر تک تک شما بروید و بیایید و غم و مصیبتی در طبق های رنگینتان به من پیشکش کنید.. باز ایمانم به نیکی از دست نخواهد رفت. من باز هم او را فراموش نخواهم کرد هر چند که او دیگر به بارگاهش اذنم ندهد.
غم برای انسانست و در کنارش صبرست و من از خواهرم آموختم که باید راه حل را در کجا و در کدامین رهروان جستجو کرد. هرچقدر که غم باشد و غربت و تنهایی و درد هجران و فقدان باز می دانم که خوبی در جهان هست و من در قلبم هست که آن یگانه چگونه رفتار می کند و جهان هنوز بر مداری نیک می چرخد.
و باز می گویم اگر تو به سخره نگیریش صبر از انسانهای والایی آموختم.
من صبر از مردی آموختم که عمری در عزلت و حصر زندگی کرد و بالاتر از آن غمی عظیم در سینه اش خانه داشت. مردی که به هر وقت تشنه می شد اشکش جاری می شد، کودکی شیرخواره می دید بر زمین می نشست و می گریست. انگشتری عقیق می دید و قلبش آتش می گرفت و خاطره ای از مشک آب کمرش را خم می کرد. مردی که در سجده خوشحالتر بود از ان رو که جهان را دیگر نمی دید.
من صبر از مردی آموختم که پادشاهی بر حق بود و اما ازفرماندگان و مومنان تا سربازان جیره خور و حتی زنانش رهایش کردند و به دنبال ثروت و باور خود رفتند و بعد تاوان حقه ای که از نامرد دیگری خوردند را از از پادشاه خیانت دیده شان می گرفتند. پادشاه از هر نانجیبی در کوچه ها ناسزا می شنید و حقه بازان و لاشه خوران با نادانی خود آزارش می دادند.
اگر تو به سخره نگیریشان می گویم استقامت از مردی آموختم که کوهها به او سلام می گفتند اما مردم شهر را که فرا می خواند هیچ کدام پاسخش نمی گفتند. همان مردی که یک روزی همراه همسر و دو فرزندش در تمام خانه های شهر را زدند تا کسی بهر یاریشان از در بیرون آید اما غیر از دروغ شنیدن نصیبی نبرد.
و دیگرانشان حتی.. و دیگرانی حتی .. دیگرانی که هر چه بلا دیدند به بنیانی نیک در جهان باور داشتند.